خط نوشت!
| ||
رفتم توی یه شرکت قسمت امور مالی.وارد اتاق که شدم دیدم به به این که استاد خودمونه!بعد احوال پرسی و اینا گفت کجایید (محل سکونت)براشون گفتم . جواب داد که من امدم و اینااا بعد بیشتر خودم را معرفی کردم گفت من بابات را میشناسم !احتمالا یکم دیگه توضیح میدادم یهو عمه م در میومد:...داستانک: اشناییت در اداره [ پنج شنبه 90/6/3 ] [ 10:1 عصر ] [ علی یزدانی ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |